سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

جانها، طبیعت های بدی دارند و حکمت است که از آنها باز می دارد . [امام علی علیه السلام]

ghasedak86
یکشنبه 90/3/8 ::  ساعت 2:17 صبح
3


  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: e


    چهارشنبه 88/7/29 ::  ساعت 11:30 عصر

    میروم شاید فراموشم کنی

    با فراموشی هم آغوشم کنی

     

    میروم از رفتنم شاد باش

    از عذاب دیدنم آزاد باش

     

    گرچه تو تنهاتر از من میشوی

    آرزو دارم شبی عاشق شوی

     

    ارزو دارم بفهمی درد را

    حاصل برخوردهای سرد را................



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: e


    چهارشنبه 88/7/29 ::  ساعت 11:21 عصر

    ای جسارت! دوست من باش.

     

    دوستی نعمت گرانبهائی است ،خوشبختی رادوبرابر می کندوبه بدبختی تخفیف میدهد.

     

    اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگربرنگشت از اول برای تو نبوده

     

     

    از بزرگی نترس؛ بعضی بزرگ زاده می­شوند، برخی بزرگی را به دست می­آورند و بعضی بزرگی را به دامانشان می­اندازند.

     

     

    آه که دروغ چه چهره زیبایی دارد.

     

     

    به لب­هایت خوار و خفیف کردن نیاموز که برای بوسیدن آفریده شده­اند

     

     

    خدا به تو یک صورت داده است و تو از آن صورت دیگری ساخته ای.

     

     

    صورت شما کتابیست که مردم می توانند از آن چیز های عجیب بخوانند.

     

     

    به عمقت برو، در بزن و بپرس قلبت چه می­داند.

     

    اگر کلمات نایاب شوند، به­ندرت بیهوده مصرف می­شوند.

     

     

    با خنده و شادی، نگذار چین و چروک­های پیری از راه برسند.

     

     

    چقدر بدبختند آنان که صبر و شکیبایی ندارند؛ مگر نه آن است که زخم ذره ذره التیام می­یابد.

     

    ترسو قبل از مرگش بارها می­میرد؛ دلیر فقط یک بار طعم آن را می­چشد

     

     

     

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: e


    جمعه 88/7/24 ::  ساعت 10:39 عصر

     
    تو رو از خاطرم برده ، تب تلخ فراموشی
    دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی

    چرا چشم دلم کوره ، عصای رفتنم سسته
    کدوم موج پریشونی ،تو رو از ذهن من شسته
    خدایا فاصله ات تا من ، خودت گفتی که کوتاهه
    از این جا که من ایستادم ، چه قدر تا آسمون راهه
    من از تکرار بی زارم ، از این لبخند پژمرده
    از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده

    به تاریکی گرفتارم ، شبم گم کرده مهتابو
    بگیر از چشمای کورم ، عذاب کهنه ی خوابو
    چرا گریه ام نمی گیره ، مگه قلب من از سنگه
    خدایا من کجا می رم ، کجای جاده دلتنگه

    می خوام عاشق بشم اما تب دنیا نمی ذاره
    سر راه بهشت من ، درخت سیب می کاره

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: e


    جمعه 88/7/24 ::  ساعت 5:6 عصر

     

    آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسی هام

    خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام

    لحظه هر لحظه پس از تو

    شب و گریه در کمینه

    تو دیگه بر نمیگردی

    آخر قصه همینه........... .

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: e


    جمعه 88/7/24 ::  ساعت 4:46 عصر

     

    ای همه سوز و گداز دلم

    با خبر از راز و نیاز دلم

    عشق بهاری شدن چشم توست

    آئینه کاری شدن چشم توست

    کاش دلم اینهمه عاشق نبود

    داغ نمیدید و شقایق نبود

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: e


       1   2   3      >

    3لیست کل یادداشت های این وبلاگ


    خانه
    مدیریت وبلاگ
    پست الکترونیک
    شناسنامه
     RSS 
     Atom 

    :: کل بازدیدها :: 
    19672

    :: بازدیدهای امروز :: 
    10

    :: بازدیدهای دیروز :: 
    1


    :: درباره من :: 

    ghasedak86

    :: لینک به وبلاگ :: 

    ghasedak86

    :: پیوندهای روزانه ::

    ali jooon [76]
    [آرشیو(1)]


    ::آرشیو وبلاگ ::

    خرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388

    :: اشتراک درخبرنامه ::