مهربانا
با من از عشق مگو
عشق را گم کرده ام من در تمنای رسیدن
آنقدر گشتم که دیگر نیست از عشقم خبر
از همین است که نمی خواهم شوم عاشق دگر
عشق از من میگریزد
دوست داشتن با دل من یک غریبه است
تو برو
دیگر نگو از عشق من با دل سخن
که من آن ترکم که رسوایم در این دیر کهن
نگذار این عشق در جانت کند ریشه چنان
که شود روزی تنفر ریشه هارا وا کنان .
¤ نویسنده: e
خانه
:: کل بازدیدها
::
:: بازدیدهای امروز
::
:: بازدیدهای دیروز
::
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: پیوندهای روزانه ::
::آرشیو وبلاگ ::
:: اشتراک درخبرنامه ::
مدیریت وبلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
Atom
19752
14
8